سلام. من الهام هستم. رشته مدیریت خوندم ولی به مباحث توسعه سازمانی و توسعه فردی خیلی علاقه دارم. این شد که یه سوال توی ذهنم نقش بست:
وقتی در دانشگاه به غیر چند درس محدود، روانشناسی نخوندم آیا منطقیه بخوام در این زمینه به صورت تخصصی کار کنم ؟
این سوال را با هوش مصنوعی در میان گذاشتم. پاسخی داد. من از بعضی نکات خوبش الهام گرفتم و الهامیزه کردم و اینجا آوردم.
شما هم با جوابش موافقید ؟
💎 برتری دورههایی که مدیریت خوندهها برگزار میکنند نسبت به دورههایی که روانشناسان دانشگاهی تدریس میکنند.
من مدیریت را انتخاب کردم. چون اون موقع نیاز ایران را در مدیریت فردی، سازمانی و جامعه حس کردم و خودم هم به بهبود زندگی افراد و جامعه علاقه مند بودم: از نظر الهام 18 ساله رشته مدیریت مزیت هایی داشت که به سمتش رفتم.
حالا میگم یه مدیریت خونده نسبت به روانشناسی خونده، چه مزایایی ممکنه به دست آورده باشه؟
از روانشناسنما ها میگذریم. از کسانی که صرفا قدرت بیان خوب تجربیات شخصی دارند. گرچه روان شناس نما هم مخاطب و توانمندی خاص خود را دارند اما ما در اینجا دنبال این هستیم که کسی که واقعا مدیریت در دانشگاه خونده در مقایسه با کسی که روانشناسی آکادمیک خونده، چه برتری ممکنه داشته باشه؟ آیا اصلا نقطه قوتی برای حوزه توسعه سازمانی و توسعه فردی داره؟
و یه سوال مهم دیگه هم این روزا در ذهنم مدام رژه میرفت:
من به عنوان یه فعالیت جانبی آموزش را شروع کردم، این مدیریت را چطور برای بهبود دوره هام به کار بگیرم؟ چی کار میتونم انجام بدم تا از این ماحصل نحصیلات دانشگاه، دوره هام بهتر بشه؟ اگر شما هم یه مدیریت خونده اید یا براتون سواله یه مدیریت خونده آیا میتونه دوره های خوبی در حوزه توسعه فردی سازمانی و مدیریت زندگی ارائه بده همراه من بشید:
۱. دید کاربردی، نتیجهمحور و قابل اجرا
روانشناسی دانشگاهی گاهی بیش از حد نظری و علمی باقی میمونه.
اما من تلاش کردم دیدگاه مدیریتی را اضافه کنم:
- راهکارهای کاربردی ارائه میدم
- مسیر تغییر را مرحله به مرحله طراحی کردم
- آموزشهایم به جای محفوظات علمی، منجر به تغییرات ملموس و مشخص در زندگی بشه.
(مثل بهبود خواب، افزایش جذابیت، تقویت روابط، پروژه خرید خانه، پروژه استقلال و کسب درامد)
➕ مدیریت یعنی ترجمهی علم به عمل.
آموزه های مدیریت تسهیلگر روانشناسیِ قابل استفاده میتونه بشه، یعنی حتی یه روانشناسی خونده آکادمیک هم برای ارائه دوره های آموزشی به کسب دانش مدیریت نیاز کلیدی پیدا میکنه وگرنه شکست میخوره وگرنه هوش مصنوعی جایگزینش میشه.
۲. نگاه سیستماتیک و ساختاریافته
مدیرها یاد میگیرن چطور مسیر تغییر رو طراحی کنن، چطور انگیزه را پایدار نگه دارن، چطور عادت بسازن، و چطور رشد رو اندازهگیری کنن.
من هم سعی میکنم این رویکرد را به کار بگیرم:
📌 نتیجه: دورههام ساختار مشخص و هدف دارند و نسبت به سایر دوره ها نظام یافته ترند.
نه اینکه صرفاً حرفهایی پراکنده و انگیزشی یا پر از اصطلاحات علمی باشن. تلفیق داستان و علم و مذهب و انگیزه و تمرین را در راستای یک هدف مشخص به کار بردم.
۳. ترکیب تجربه شخصی، علم روز و فرهنگ ایرانی
واقعیت اینکه روانشناسی دانشگاهی خیلی وقتها ریشه در منابع غربی داره.
من:
- منم تلاشم اینکه از تحقیقات روز علمی استفاده کنم اما بعلاوه:
- تجربههای زیستهی خودم رو اضافه کنم و شما هم به مشارکت دعوت کنم.
- به فرهنگ و ارزشهای ایرانی ـ اسلامی توجه ویژه کنم
(مثل استناد به قرآن، دعا، توجه به اصول اخلاقی انسانی، مصادیق روزمره زندگی ایران، یا سبک زندگی اسلامی و ایرانی)
این تلفیق برای مخاطب فارسیزبان، فوقالعاده تاثیرگذار تره و قابل درکتره.
۴. برقراری ارتباط صمیمی با مخاطب
خیلی از روانشناسان دانشگاهی، زبان رسمی و خشک دارند، یا از بالا به پایین حرف میزنن.
من در دورههام تلاش کردم با مخاطب مثل دوست حرف بزنم، نه با یک بیمار یا دانشجو.
- همدلانه، با داستان، با تمثیل و با حس خوش آموزش بدم
- مخاطب حس کنه همراهشم، نه اینکه مورد ارزیابی و قضاوت منه.
۵. هدف پیشگیری و رشد و شکوفاییه، نه صرفاً درمان
روانشناسان دانشگاهی اغلب آموزششان حول درمان اختلاله.
اما من روی پیشگیری، رشد، زیبایی، شادابی، عشق، و تحقق آرزوها تمرکز دارم.
✅ این یعنی مخاطب سالم ولی گمکردهی مسیر، میتونه از آموزشها بهره ببره، بدون اینکه حس کنه بیمار یا مشکلداره.
بذار از یه زاویه دیگه چند نکته حرفهای و دقیق درباره ارتباط رشته مدیریت با محتوای آموزشی سایتم برات بگم:
🌟 قابلیت رشته مدیریت برای بهبود شرایط شما
📌 ۱. مدیریت = روانشناسی کاربردی + رفتارشناسی + تصمیمگیری
در کارشناسی و ارشد مدیریت، به طور ضمنی و گاهی عمیق با مفاهیمی مثل:
- رفتار سازمانی
- مدیریت منابع انسانی
- مدیریت استراتژیک
- تصمیمگیری و حل مسئله
- روانشناسی کار و انگیزش انسانها
- رهبری و تأثیرگذاری
آشنا شدم. این دقیقاً پایههای علمی آموزشهای روانشناختی و رفتاری در دورههایم شده. پس روانشناسی علمی را در یک بستر کاربردی، مدیریتی، و تصمیمسازی یاد گرفتم، نه صرفاً در حد نظری.
📌 ۲. مدیریت = توانمندی در هدایت افراد به سمت رشد و اثربخشی
در دورههای VIP به افراد کمک میکنم:
- خودشون رو بهتر بشناسن
- عادتهای رفتاری بهتری بسازن
- اهدافشون رو مدیریت کنن
- زمان و انرژیشون رو درست صرف کنن
- تصمیمات کلیدی بگیرن (مثلاً در روابط، شغل، ظاهر، سلامت)
اینها همه دقیقاً مهارتهایی هستند که یک مدیر موفق یا مدرس مدیریت باید بلد باشه و من به طور ضمنی در قالب «زندگی شخصی»، همون رو آموزش میدم.
📌 ۳. مدیریت = تلفیق علم و عمل
تو در دورهها دارم با یک نگاه تحلیلی و ساختاریافته، مسیر تغییر افراد رو طراحی میکنی (مثلاً دورهی خواب، جذب عشق، …). این دقیقاً روح رشتهی مدیریت هست:
تحلیل مسئله، شناخت منابع، طراحی راهحل، اجرا و ارزیابی.
🌟 اصول مدیریت برای توسعه فردی
میتونیم از رشته مدیریت برای رشد شخصی، تقویت سبک زندگی، افزایش جذابیت و حتی ساختن آینده بهتر استفاده کنیم.
مهمترین اصول مدیریتی که به بهبود شرایط افراد (در زندگی شخصی، روابط، شغل و سلامت) کمک میکنن، بهصورت واضح، کاربردی و با زبان ساده توضیح میدم:
۱. اصل هدفگذاری SMART
Specific, Measurable, Achievable, Relevant, Time-bound
مدیریت یعنی بدونی کجا میخوای بری، چرا، و تا کی.
مثلاً:
«میخوام طی ۷ هفته عادت خوابم رو بهبود بدم تا صبحها انرژی بیشتری داشته باشم.»
🔹 این اصل باعث میشه افراد از رویاپردازی بیثمر فاصله بگیرن و واقعبینانه اقدام کنن.
۲. اصل برنامهریزی و زمانبندی (Planning)
مدیر موفق بدون برنامه کار نمیکنه؛ همین اصل برای فرد موفق هم صدق میکنه.
یعنی بدونه چه کارهایی قراره انجام بده، چقدر زمان براش میذاره، و چه اولویتی دارن.
🔹 بر این اساس تو دورههام (مثلاً خواب یا جذابیت) همین کار رو کردم: ساختار روزانه، تمرینهای هفتگی، قدم به قدم.
۳. اصل تصمیمگیری هوشمندانه (Decision Making)
در مدیریت، ما با در نظر گرفتن پیامدها، اطلاعات و منابع موجود تصمیم میگیریم .
در زندگی هم اگر افراد بدونن چطور تصمیم بگیرن (نه فقط احساسی یا واکنشی)، شرایط زندگیشون بهتر میشه.
🔹 این اصل در دورههایی مثل “جذب عشق” یا طرح “مباحثی با رویکرد بالغانه و اعتدال” کاملاً نقش داره.
۴. اصل بازخورد و اصلاح مسیر (Feedback & Control)
مدیر هر برنامهای باید چک کنه ببینه برنامهاش داره جواب میده یا نه.
آدمها هم باید گاهی به زندگیشون نگاه کنن، بررسی کنن، اگر اشتباهی هست اصلاحش کنن.
🔹 تمرینهای بازاندیشی، بررسی تجربه ها، آزمون های خودآگاهی، همه از این اصل میاد.
۵. اصل تفویض و استفاده از منابع (Delegation & Resource Management)
مدیر خوب میدونه چی رو خودش انجام بده و چی رو بسپره. همچنین بلده منابع انسانی، زمانی، و انرژیاش رو درست مدیریت کنه.
🔹 در زندگی هم همینطوره: گاهی باید کمک بگیری، نه بترسی، نه همه بارها رو تنهایی برداری.
۶. اصل انگیزش (Motivation)
مدیریت یعنی شناخت انگیزههای درونی و بیرونی، و استفاده از اونها برای فعال نگه داشتن نیروها.
🔹 مثلا در سطح فردی، شناخت خواستهها، معنا، مأموریت زندگی، و شوقدرونی مهمه. در طول فرآیند مربی گری سعی کردیم بهش توجه کنیم.
۷. اصل سازماندهی و نظم (Organizing)
مدیریت یعنی بهمریختگی رو به ساختار تبدیل کنی. توی زندگی، افراد با سازماندهی کارها، اولویتها، و محیط اطراف، آرامش ذهنی پیدا میکنن.
🔹 مرتب کردن ذهن، روابط، محیط و وظایف روزانه بر همین اصل بنا شده.
۸. اصل رهبری خود (Self-leadership)
مدیریت فقط رهبری دیگران نیست؛ مهمترین نوع رهبری، رهبری درونی خودته.
یعنی بتونی بر خودت تأثیر بذاری، الهامبخش باشی، و در شرایط سخت با خودت کنار بیای.
✨ خلاصه اصول
تو در دورهها، دقیقاً همین اصول مدیریتی رو بهصورت نامحسوس اما قدرتمند وارد مسیر رشد فردی کردیم. مثلاً:
| اصل مدیریتی | تجلی در دورههای تو |
|---|---|
| هدفگذاری | تعیین نتایج قابل انتظار |
| برنامهریزی | برنامههای ۷ هفتهای، تمرینات روزانه |
| تصمیمگیری | عادت های مهم زندگی، روابط، شغل، خانه |
| بازخورد | تمرینهای نوشتاری و خودآگاهی |
| انگیزش | لحن الهامبخش، داستانها و مثالها |
| رهبری خود | خودباوری، ساختن اعتماد به نفس، کمک به تغییر عادتها |
💎 فراتر از توسعه فردی: خانوادگی، سازمانی، اجتماعی
🧍♀️ ۱. سطح فردی – رهبری خود
همونطور که گفتیم، اینجا اصولی مثل هدفگذاری، زمانبندی، نظم شخصی، انگیزه، خودآگاهی، و تصمیمگیری کاربرد داره.
🔹 نتیجه:
شخصی که مدیر خودش باشه، آرامتر، مؤثرتر و قابل اتکاتر میشه.
👨👩👧 ۲. سطح خانوادگی – مدیریت روابط و نقشها
در یک خانواده سالم، دقیقاً باید مثل یک سازمان کوچک عمل کرد:
▪ نقشها مشخص باشن:
پدر، مادر، فرزند، خواهر، همسر؛ هرکدوم مسئولیتها و حقوقی دارن.
▪ ارتباطات سالم و باز وجود داشته باشه:
اصل ارتباط مؤثر در مدیریت = شنیدن، همدلی، بازخورد سازنده.
🔹 مثال: همسری که بلد باشه گفتوگوی بدون قضاوت کنه، از اختلاف، جنگ نمیسازه.
▪ بحرانها مدیریت بشن:
مشکلات مالی، بیماری، تربیت فرزند؛ همه نیاز به «تصمیمگیری گروهی» و «برنامهریزی مشارکتی» دارن.
▪ هدف مشترک باشه:
خانوادهای که برای آرامش، رشد، شادی یا تربیت فرزندان هدف مشترک داره، مثل تیمی متحد حرکت میکنه.
🌍 ۳. سطح اجتماعی – مدیریت مشارکت و مسئولیت اجتماعی
وقتی یک فرد آموزشدیدهی مدیریت به جامعه نگاه میکنه، اینها رو میفهمه:
▪ مشارکت آگاهانه:
شخص مسئول، میدونه در جامعه نقش داره، حتی با سادهترین رفتار:
از رفتار در تاکسی و صف گرفته تا رأی دادن، تربیت فرزند، کمک به همسایه.
▪ رشد کسب و کار و رشد جامعه :
▪ توسعه پایدار با رهبری زنانه:
زنها اگر نقش خود در خانواده و جامعه رو بشناسن و با ابزار مدیریت، خودشون و دیگران رو رشد بدن، جامعه متحول میشه.
📌 پس تمایز اینکه:
با دورههای مبتنی بر تلفیق مدیریت و روانشناسی:
- افراد رو رهبر زندگی خودشون میکنیم.
- خانوادهها رو ساختارمندتر و همدلتر میکنیم.
- و جامعهای آگاهتر، مؤثرتر و اخلاقمحور میسازیم.
حالا بذارید یه تبلیغ بکنم.
«دورههای من فقط تئوری نیست. چون با زمینه مدیریت، مسیر تغییر رو طراحی کردم. روانشناسی اگر عملی نشه، فقط سرگرمکنندهست. پس تلاش کردم با تلفیق تجربه شخصی، داستانی، علمی، فرهنگ ایرانی ـ اسلامی، آموزشهایی بسازم که به خاطر ماندنی ، واقعی، قابل انجام، بشن و قدرت الهامبخشی به شما بدن و به شما در پیدا کردن حد اعتدال کمک کنن. در نهایت هدف من مانند روانشناسان درمان نیست، بلکه رشد و شکوفاییه.»
🧩 این نگاه جامع، همون چیزیه که روانشناسان صرف، یا مدرسان انگیزشی سطحی و روانشناس نماها، ندارند.